من رفتم سلول انفرادی هیچ چیز نداشتم همه چیزو ازم گرفتند موبالم و000  حتی لپ تاپم را شکستند خلاصه روز و شبهای سختی بود باید تو اون موقعیت باشیند که متوجه بشین چه سختی هایی کشیدم یه سلول تاریک که فقط یک پنجره داشت که نور افتاب بیاید تو سلول هم کمتر از 5 6 متر بود نگهبان هم فقط مقع صبحانه ناهار شام میامد هفته اول خیلی سخت گذشت طوریکه هر ساعت برام 10 ساعت می گذشت از هفته دوم نگهبان تعدادی کتاب روزنامه صبح  یه جلد قران  اورد و منم مجبور بودم کتابها که بیشتر رمان بودند بخانم و تحمل کنم این وضع را تو این مدت ممنوع ملاقات بودم حوصله ام خیلی سر رفته بود تادر روز 10 از انفرادیم از نگهبان خواستم منو به سلول دوستام ببره اخه ما 5 نفر بودیم که دستگیر شدیم 3 پسر و 2  دختر بعد از 10 روز که دوستام را دیدم از ته دل خوشحال شدم انگار ازاد شدم تو اون لحظه با دوستام قرار گذاشتیم برای اینکه ما را از انفرادی بیرون اورند اعتصاب غذا کنیم دخترا هم از بخش زنان به اتاق ملاقات اوردند سلول انفرادی یه جوری شکنچه است هم روحی هم جسمی روز اول اعتصاب صبحانه که مربا البالو بود نخوردم ناهار که برنج و قمه بود نخوردم خیلی حالم بد شد تصمیم گرفتم که اعتصاب را قطع کنم شبها خیلی سرد بود فقط یه پتو داده بودند به من اما انصافا اخلاق نگهببان خیلی خوب بود گاهی با هم مناظره می کردیم تا اینکه نگهبان اومد و گفت تا 3 روز دیگه میری پیش دوستات تو سلول عمومی زندان دستگرد اصفهان 3 طبقه دارد که من در بخش انفرادی بودم طبقه انفرادی تمیزتر از 2 طبقه دیگه بود تو در ادامه براتون میگم  / هفته 2 بار می تونستم برم حموم فقط 15 دقیقه

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: